مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره
محیامحیا، تا این لحظه: 7 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

بهار شاد و غمگین!

عید امسال هم تا هفتم رنگ و بوی فاطمی داشت و از اون به بعد چند جا رفتیم صله رحم ... سیزده به در هم شاهرود بودیم و با خاله ها و دایی ها رفتیم تفریح، سه تایی سوار قایق شدیم و کلی ذوق کردی و دوست داشتی و ... اما بعد از عید هنوز خاله جون بود و تو همون حال و هوای خوش بودیم که متاسفانه خبردار شدیم خاله ی مامانی تهران بستریه و قبل از یک عمل به هوش و بعد از عمل بی هوش و کما و در کمال ناباوری ... همگی ما شوکه شدیم و عزادار... اطرافیان مامانی رو شبیه این خاله میدونستن ( خدا بیامرز خوشگل بود اما نمیدونم چرا همه می گفتن من به این خاله شبیه ام!) و از اونجایی که خدا هیچ وقت نخواست اون خدابیامرز بچه ای داشته باشه منو مثل دختر خودش می دونست و حتی ی...
27 دی 1394

بازهم پوزش

عزیز دل من الان 3 سال و دو ماهه شدی... شیرین تر و شیطون تر از همیشه... دیگه واقعا حاکم کوچولوی خونه ی مایی... من بابت تاخیر در گذاشتن پست های امسال متاسفم؛ سالی پر از فراز و نشیب؛ اگر بگویم "وقت نکردم!" شاید دروغ باشد! چرا که بودند لحظات بیکاری من که همزمان می شدند با بی حوصلگیها و خستگی ها و ... اما گاهی کارها یا حرفهای شیرینت را فیلم میگرفتم و گاهی می نوشتم و گاهی تعریف می کردم برای این و آن و ... اینقدر غرق در روزمرگی ها شدیم که نفهمیدم چطور اینقدر قد کشیدی... حالا مانند بزرگترها رفتار میکنی، حرف میزنی و ... حالا ما سه نفر یک خانواده ی کامل هستیم... حالا ما سه نفر دست های خوشبختی را گرفته ایم و آرام و شیرین ...
27 دی 1394
1